( روزگار)

روزگار این کتاب بی فرجام،قصه ها هست در بد و نیکش
از بد حادثه ورق خوردیم، در یکی از فصول تاریکش

فصل کشت چپاول و نیرنگ، رُستن خوابهای بی تعبیر
در دل دشت حُمق یک ملت، رقص و قیقاج استر تزویر

فصل تزریق غوطه درقاطی، خوردن آبمیوه با قوطی
سکس های جدید عرفانی ،عشقبازی انتر و لوطی

عصر بیدارباش وبیکاری ،رونق رو به رشد بی عاری
خار بودن به جای غمخواری،ماربودن میان بیماری

نعره ی فقه و هق هق مذهب، جعل ایمان ونقش پیشانی
حبس واعدام و باتوم و پابند،خیزش اختلاس و ویرانی

فصل تادیب دزدهای حقیر،فصل تکریم دزدهای بزرگ
عشق یک گله گوسفند عزیز، بار سنگین روی شانه ی گرگ

ترس از دوزخ وفروش بهشت،در تب داغِ  رونق بازار
پشت کردن به کعبه ی وجدان،بهر پول،این کثیف لاکردار

عصرکتمان واقعیتها،پشت افکار بی ثبات و پلید
عصر طغیان آتش جنسی، روی سرخی ازدواج سفید

عهد تنبیه شادی ولبخند،عهد تکفیر عشق و زیبائی
طرح یکجانشینی اقوام، در کف دوره گرد هرجائی

  عصر تجارخوش حساب وکتاب، عصر عصیان ار٘ه بر ریشه
رونق گَرد و گُل،شکوفه ی بنگ ،عرق و زرورق، ورق، شیشه

فصل کلیه فروشی وجدان، عهد تعظیم علم برسکه
رونق نذر سکس در مشهد،کاسبی دلار در مکه

اختراع  دریده ی داعش، اکتشاف حریق زیر گسل
ابتکارات حال برهم زن، در دبستان سازمان ملل

عصر حصر و شکنجه و فریاد،بحث سرخ گلوله و سینه
اوج همبستگی چکشها، بر علیه تبار آینه

بند و حبس وشکنجه و ارعاب، خلعت انتقاد و بیداری
اتهامات بند تنبانی، وحشت خودکشیِ اجباری

عصر یاس امید از این عمر! در افقهای تار و بی روزن
دیدن خانواده ای خوشبخت،قصه ی کاه وجستن سوزن

عصر برج و بتن، سدو معدن ،عصرگنج و دلارو شمش طلا
عصر داغ شکستن ساروج، گنج شاهانه و طلسم وبلا

جذب یک اعتماد باسکه، فتح یک اعتقاد با ساندیس
خرج از جیب مردمی کودن، پشت یک اختلاس در پاریس

ابتیاع پدیدە ی کوروش،دست بردن به سینه ی تاریخ 
آسمیلاسیون پاکیها،در لجنزار پان بی توبیخ

جشنهای غریب پیروزی،در فروش بزرگ خاک وطن
قلع بی وقفه ی تبار درخت ،قمع بی حدوحصر چین چمن

قصه ی اژدها و زن بودن، نقد شعر و شعور فردوسی
تیغ تکفیر و شرک شاکیها، بوی گند تجاوز طوسی

در دل درسهای قرآنی، اشتیاق تبادل جنسی
خیره پشت نقاب یک هیئت، دیدن توده ای خُل جنسی

دوره ی بازگشت یک ملت،به تب و تاب جهل عصر حجر
غبطه ی تند خفته در اذهان،  به بیا و بروی قصر قجر

عصر بی اعتمادی من و تو، عصر بی اعتمادی تو و من
عصر بی اعتمادی من و تو، عصر بی اعتمادی تو و من

عصر ویرانی هر آنچه که بود، عصر ویرانی هر آنچه که هست
عصر ویرانی هر آنچه که بود، عصر ویرانی هر آتچه که هست

شاعر : زاناقزوینه
کنگاور   بهمن ۱۳۹٦